110 روز از عروسیمون گذشت. یادش بخیر یه شب فوق العاده بود ولی تموم شد الان یجوری انگاری برام یه خاطره ی دور شده . حالا که 110 روز ازش گذشته و جان جانان هر صبح قبل بیدار شدنم میره سر کار و تا غروب پیشم نیست حس میکنم دارم میفتم رو دور تکرار . هر روز به چند شرکت مختلف رزومه میفرستم و تهش هیچی ب ه هیچی . زندگی جریان داره درسم تموم شده روزام تند و تند تموم میشن و هنوز شغل دلخواهمو پیدا نکردم .
درباره این سایت